|
دو شنبه 2 تير 1398برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : zed
امشب خیلی حالم بده میدونین چرا نمیدونیین بهترین رفیقم پسم زد چرا چون خواستم نجاتش بدم چون نمیخواستم سه تا زندگی خرا بشه هر دریوری بود بهم گفت هرچی بود خالی کرد روو م گناهم شس سره اینکه فقط خواستم زندگیش مثل منه ان نشه من خاک توسر تااین حدا بدبختم که اینجوری بخورم
میدونی اقاسعید فداسرت هیچ اشکالی نداره حقمه هرچی گفتی حقمه داداشی نه دیگه رومت میام نه دیگه کاری دارم باهات داداش وللی من برای خودت کردم که فردا نگی چرا علی جلومو نگرفتی نگی چرا توکه میدونستی رابطه مونو خراب نکردی اره داداشی من میکشم کنار شاید اینجوری بهتر باشه قوربونت برم داداش گلم ارزوی خوشبختی میکنم برات گفتم که تواین دوره زمانه هم خدا هم جامعه امون دیواری کوتاه تراز من پیدا نمیکنه نمیدونم چرا داداش اقا سعید برو من حلالت کردم بااینکه اونجوری جلو همه ریدی بهم فوش دادی گناهم شستی بازم حلالت میکنم چون واقعا داداشمی داداشی هستی که خودت میدونی من چجور پسریم یا شاید هنوزم نشناختی اید اعتماد نداری هیچ اشکالی نداره تو رفاقت برای هیچکس کم نزاشتم شاید حقم انقدر از رفیق بخورم داداشی فدا سرت برای همیشه خداحافظ شاید دیگه منو ندیدی داداشی حلال کن
ناریناچت نظرات شما عزیزان:
|